سیاه پوشیده بود ، به جنگل آمد .. استوار بودم و تنومند !
من را انتخاب کرد ...
دستی به تنه ام کشید ، تبرش را در آورد و زد .. زد .. محکم و محکم تر ...
به خود میبالیدم ، دیگر نمی خواستم درخت باشم ، آینده ی خوبی در انتظارم بود !
سوزش تبر هایش بیشتر می شد که ناگهان چشمش به درخت دیگری افتاد ، او تنومند تر بود ...
مرا رها کرد با زخم هایم ، او را برد ... و من که نه دیگر درخت بودم ، نه تخته سیاه مدرسه ای ، نه عصای پیر مردی ...
خشک شدم ..
---
بازی با احساسات مثل داستان تبر و درخت می مونه .. تا مطمئن نشدی تبر نزن !
احساس نریز!!
زخمی می شود ... در آرزوی تخته سیاه شدن ، خشک می شود ....
نظرات شما عزیزان:
سلام
بنده سایتی ساخته ام که تبلیغات تمام وبلاگ ها را گرفته و به آنها به ازای بازدید و کلیک بر تبلیغات پول میدهد
روش کار اینگونه است که :
با عضویت در سایت شرکت ما حساب بانکی ایجاد می شود و بعد از رسیدن به 5 تومان قابل برداشت است
کاملا واقعی است همین الان خیلی ها دارن پول در می آرن
بلاگفا نظرات را بلاک میکنه
در گوگل سرچ کن p30 rank
بنده سایتی ساخته ام که تبلیغات تمام وبلاگ ها را گرفته و به آنها به ازای بازدید و کلیک بر تبلیغات پول میدهد
روش کار اینگونه است که :
با عضویت در سایت شرکت ما حساب بانکی ایجاد می شود و بعد از رسیدن به 5 تومان قابل برداشت است
کاملا واقعی است همین الان خیلی ها دارن پول در می آرن
بلاگفا نظرات را بلاک میکنه
در گوگل سرچ کن p30 rank
تاریخ: پنج شنبه 12 ارديبهشت 1392برچسب:استوار بودم و تنومند !,
ارسال توسط اميد علي اسكندرپور
آخرین مطالب